خرید کتاب خانه ادریسیها با تخفیف
رمان خانه ادریسیها اثر غزاله علیزاده است به چاپ انتشارات توس که بعد از خواندن نقد و بررسی می توانید خرید کتاب خانه ادریسها را انجام دهید. امیواریم که از خوانده این کتاب لذت ببرید.
درباره کتاب خانه ادریسیها اثر غزاله علیزاده
خانه ادریسیها کتاب برگزیده بیست سال داستان نویسی است که با توصیفات هنرمندانه و دلنشین، زبانی شیوا و خواندنی، لحنی جذاب و پرکشش و روندی ماهرانه توسط نویسنده کتاب غزاله علیزاده، حال و هوای خانه ی ادریسیها را به تصویر می کشد، خانواده ای که سکوت و سکون خاصی در زندگی شان به چشم می آید. فضای داستان در روزگاری پیش از این به سر می برد و سرشار از اتفاقات ناب است.
گروهی به قدرت رسیده وارد شهر عشق آباد شده اند تا داد مظلومان را بستانند و ثروتمندان را به سزای اعمالشان برسانند. همه ی داستان در خانه ای بزرگ که همان خانه ی ادریسی ها است و چهار ساکن دارد، رخ می دهد. خانم ادریسیها که زلیخا نام دارد و در جوانی به زور با همسرش ازدواج کرده، لقا دختر او که ظاهر چندان زیبایی ندارد و تمام مدت عمر را در اتاقش و به دور از ارتباطی خاص با مردی به سر برده، یاور که مستخدم پیر و وفادار خانواده است و وهاب که نوه زلیخا است و در جستجوی رحیلا که سال ها پیش از دنیا رفته به این جا آمده است، ساکنان اصلی خانه ادریسی ها هستند. افرادی ساکت، خموده، خالی از نشاط که اغلب در خاطرات گذشته غرق می شوند.
خواندن این کتاب برای تمامی دوستداران رمان های دلنشین و درگیرکننده پیشنهاد می شود.
نقل و قول از کتاب خانه ادریسیها
لقا چینی به پیشانی انداخت: «مگر چه گناهی کرده بود؟ خیلی ببخشید! پدربزرگ و عموها رحم سرشان نمی شد!»
«بله! به کمال ظالم بودند؛ آدم اجیر می کردند، اسلحه داشتند، مثل آب خوردن مردم را می کشتند. رعیتها را می ترساندند. به هیچ کس علاقه نداشتند. محبتشان ظاهری بود. اگر پای پول و مقام وسط می آمد از ما هم نمی گذشتند. لوبا و رحیلا را قربانی ثروت کردند. جریان لوبا عجیب بود. شاید خونش را برای کیمیا ریختند؛ یک شب برفی پیرمردی عجیب غریب را آوردند خانه. ریزه بود و ریش سفیدش تا روی شکم می رسید، چشمهای برآمده او دو دو می زد و می چرخید. قیافه اش را که دیدم، پا به فرار گذاشتم. اتاق پشت کتابخانه را به او دادند. صندلیها را جمع کردند، کرسی برایش گذاشتند. می گفتند اهل ایروان است. گذشته و آینده همه را روشن می بیند. من فضول بودم. چند بار نوک پا رفتم پشت در، از سوراخ کلید نگاه کردم، لوحه های عجیب غریبی روی زمین پهن کرده بود، از جنس برنج و نقره، منقل کرسی را بیرون گذاشته بود و روی آتش سرخ، دانه های سیاهی می ریخت، جزجز می سوخت و دود بدبوی غلیظی رو به سقف می رفت. روزی بین ابروهایم انگشت گذاشت، فورا دستش را پس کشید و با زبان تر کرد، چشمهای او دور حدقه چرخید و گفت: «آتش! (رو به پدربزرگ کرد) در طالع او آتش می بینم.» من زیر گریه زدم، مردک از اتاق بیرونم کرد. با پدربزرگ کار داشت. شاید مشغول نقشه چینی برای لوبا بودند. از آن به بعد دخترک را در اتاقهای نیمه تاریک حبس می کردند، گلهای سفید و معطر دور و برش می گذاشتند. من حرف رکسانا را باور می کنم؛ ماجرای صندوقخانه با همه چیز می خواند.»
«آتش در طالع شما؟ می ترسم آتشکارها همه ما را بسوزانند.»
«لقا مگر دیوانه ای؟ پیرمرد اگر عرضه داشت تنبان خودش را جمع می کرد. عقلت را به کار بینداز! سوزاندن من و تو برای آتشکارها چه نفعی دارد؟ فوقش خانه را می گیرند.»
خرید کتاب خانه ادریسیها با راسال رایگان
اگر به دنبال خرید رمان ایرانی هستید کتاب خانه ادریسیها بهترین گزینه برای شماست. با خرید بالای 300 هزار تومان می توانید خرید رمان ادریسیها را انجام داده و با ارسال رایگان درب منزل تحویل بگیرید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.