کتاب مغازه ی خودکشی
کتاب مغازه ی خودکشی از داستانهای فرانسوی نوشته ژان توله است که توسط محمدرضا آبیار ترجمه شده است و نشر چلچله به چاپ رسانده است.
داستان کتاب مغازه ی خودکشی آمیخته با طنزی تلخ است؛ شهری که اسم آن در کتاب معلوم نیست و تمام افراد آن در افسردگی به سر میبرند و خانواده ای که لوازم خودکشی میفروشند. شعار خانواده این است: اگر زندگی شما با شکست مواجه شده، بگذارید مرگتان موفقیت آمیز باشد! اما نظر عضو کوچک این خانواده با بقیهی اعضا متفاوت است، او در دوران نوزادی لبخند میزند و هنگام بدرقه هم جمله ی: به امید دیدار را به زبان می آورد. کارهای که خط قرمز این خانواده است.
گزیدهای از رمان مغازه ی خودکشی اثر ژان توله
«شما بچه هم دارین خانم؟»
«داشتم… یکی. یه روز به اینجا اومد تا برای تفنگش گلوله بخره.»
«اوه…»
«اون همه چیز رو سیاه میدید. هیچ وقت نمی تونستم خوشحالش کنم.»
«خب، این موضوع برای کوچک ترین بچه ی من دقیقا برعکسه.» مادام تواچ با تاسف گفت. «اون همه چیز رو در طیفی از صورتی میبینه- می تونی تصور کنی؟ انگار که این یه چیز عادیه! نمیدونم چطور میتونه اینکار رو کنه. و من بهتون اطمینان میدم که اون رو دقیقا مثل اون دوتای دیگه بزرگ کردیم. اون ها کاملا افسرده هستن ولی اون… اون همیشه طرف روشن ماجرا رو میبینه.» لوکریس آهی کشید و دستش که از شدت خشم می لرزید را بلند کرد. «ما مجبورش کردیم اخبار تلویزیون رو ببینه تا روحیه ش تضعیف بشه. ولی اگر یه هواپیما با دویست و پنجاه نفر سقوط کنه و دویست و چهل و هفت نفر تلفات داشته باشه، اون فقط تعداد نجات یافته ها رو یادش میمونه! از آلن تقلید کرد «اوه مادر، چقدر زندگی دوست داشتنیه! سه نفر از آسمون افتادن و حتی یه خراش هم برنداشتن.» من و شوهرم تقریبا قطع امید کردیم. میتونم قسم بخورم، اگر این مغازه نبود، بعضی وقتا ما هم دوست داشتیم با خوشحالی مقداری از مرد شنی استفاده کنیم.»
مشتری که تحت تاثیر قرار گرفته بود به آلن نزدیک شد. «همونیه که اون گوشه س…؟»
با این حرف، آلن سرش که سرشار از موهای فرفری بور بود را به سمت او برگرداند. تکه ی بزرگی گچ چسبنده، دهان او را به کلی پوشانده بود. روی گچ صورتی و با خودکار، یک نفر نیشخندی شیطانی و زبانی بیرون آمده کشیده بود. گوشه های دهان به طرف پایین کشیده شده بودند و او را تبدیل به موجودی شیطانی کرده بودند.
همزمان با آماده کردن بطری مرد شنی، مادرش به مشتری توضیح داد. «اون شکلک رو برادر بزرگترش وینسنت کشید. شخصا خیلی مشتاق نبودم اون زبون بیرون اومده رو بکشه ولی خب از اینکه مداوم صدای خنده ها و صحبت هاش راجع به زیبایی زندگی رو بشنویم خیلی بهتره.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.